loading...
نجیم
نجیم سرحدی بازدید : 43 شنبه 04 خرداد 1392 نظرات (0)


ﺯﻥ ﻇﺮﯾﻔﻪ ﻧﻪ ﺿﻌﯿﻒ !

واقعآ با دیدن این عکس ناراحت شدم.

به امید روزی که دیگه شاهد همچین چیزایی نباشیم

نجیم سرحدی بازدید : 115 شنبه 04 خرداد 1392 نظرات (0)

ردی همسر و سه فرزندش را ترک کرد و در پی روزی خود و خانواده اش راهی سرزمینی دور شد... فرزندانش او را از صمیم قلب دوست داشتند و به او احترام می گذاشتند. مدتی بعد ، پدر نامه ی اولش را به آن ها فرستاد. بچه ها آن را باز نکردند تا آنچه در آن بود بخوانند ، بلکه یکی یکی آن را در دست گرفته و بوسیدند و گفتند : این نامه از طرف عزیزترین کس ماست. سپس بدون این که پاکت را باز کنند ، آن را در کیسه‌ی مخملی قرار دادند ... هر چند وقت یکبار نامه را از کیسه درآورده و غبار رویش را پاک کرده و دوباره در کیسه می‌گذاشتند... و با هر نامه ای که پدرشان می فرستاد همین کار را می کردند. سال ها گذشت. پدر بازگشت، ولی به جز یکی از پسرانش کسی باقی نمانده بود، از او پرسید : مادرت کجاست ؟ پسر گفت : سخت بیمار شد و چون پولی برای درمانش نداشتیم، حالش وخیم تر شد و مرد. پدر گفت : چرا ؟ مگر نامه ی اولم را باز نکردید ؟ برایتان در پاکت نامه پول زیادی فرستاده بودم! پسر گفت : نه . پدر پرسید : برادرت کجاست ؟ پسر گفت : بعد از فوت مادر کسی نبود که او را نصیحت کند ، او هم با دوستان ناباب آشنا شد و با آنان رفت .پدر تعجب کرد و گفت : چرا؟ مگر نامه ای را که در آن از او خواستم از دوستان ناباب دوری گزیند ، نخواندید؟ پسر گفت :نه ... مرد گفت : خواهرت کجاست ؟ پسر گفت : با همان پسری که مدت ها خواستگارش بود ازدواج کرد الآن هم در زندگی با او بدبخت است. پدر با تأثر گفت : او هم نامه‌ی من را نخواند که در آن نوشته بودم این پسر آبرودار و خوش نامی نیست و من با این ازدواج مخالفم ؟ پسر گفت : نه ... به حال آن خانواده فکر کردم و این که چگونه از هم پاشید ، سپس چشمم به قرآن روی طاقچه افتاد که در قوطی مخملی زیبایی قرار داشت. وای بر من ...! رفتار من با كلام الله مثل رفتار آن بچه ها با نامه های پدرشان است! من هم قرآن را می‌بندم و در کتابخانه ام می گذارم و آن را نمی خوانم و از آنچه در اوست ، سودی نمی برم، در حالی که تمام آن روش زندگی من است . . . ای کاش فکر می کردیم

نجیم سرحدی بازدید : 81 شنبه 04 خرداد 1392 نظرات (0)
 

خانم حمیدی برای دیدن پسرش مسعود ، به محل تحصیل او یعنی لندن آمده بود‎. او در آنجا متوجه شد که پسرش با یک هم اتاقی دختر بنام Vikki ‎ زندگی میکند. کاری از دست خانم حمیدی بر نمی آمد و از طرفی هم اتاقی مسعود هم خیلی خوشگل بود.
او به رابطه میان آن دو ظنین شده بود و این موضوع باعث کنجکاوی بیشتر او می شد. مسعود که فکر مادرش را خوانده بود گفت : ” من میدانم که شما چه فکری می کنید ، اما من به شما اطمینان می دهم که من و Vikki فقط هم اتاقی هستیم‎ . ”
حدود یک هفته بعد ‎ ، Vikki پیش مسعود آمد و گفت : ” از وقتی که مادرت از اینجا رفته ، قندان نقره ای من گم شده ، تو فکر نمی کنی که او قندان را برداشته باشد ؟‎ ” “خب، من شک دارم ، اما برای اطمینان به او ایمیل خواهم زد‎.”
او در ایمیل خود نوشت‎ :
مادر عزیزم، من نمی گم که شما قندان را از خانه من برداشتید، و در ضمن نمی گم که شما آن را برنداشتید . اما در هر صورت واقعیت این است که قندان از وقتی که شما به تهران برگشتید گم شده‎ . ” با عشق، مسعود

روز بعد ، مسعود یک ایمیل به این مضمون از مادرش دریافت نمود‎ :

پسر عزیزم، من نمی گم تو با Vikki رابطه داری ! ، و در ضمن نمی گم که تو باهاش رابطه نداری . اما در هر صورت واقعیت این است که اگر او در تختخواب خودش می خوابید ، حتما تا الان قندان را پیدا کرده بود‎.
با عشق ، مامان

نجیم سرحدی بازدید : 52 شنبه 04 خرداد 1392 نظرات (0)

معلم پسرک را صدا زد

تا انشایش را با موضوع « علم بهتر است یاثروت » را بخواند ...

پسرک با صدای لرزان گفت ننوشته ام !

معلم با خط کش چوبی پسرک را تنبیه کرد

و او را پایین کلاس پا در هوا نگه داشت

پسرک در حالی که دستهای قرمزو باد کرده اش را به هم می مالید

زیر لب گفت: آری ثروت بهتر است چون اگر داشتم دفتری میخریدم

و انشایم را می نوشتم ...
نجیم سرحدی بازدید : 105 جمعه 03 خرداد 1392 نظرات (0)


خداوندا!
اگر روزی ‌ز عرش خود به زیر آیی
لباس فقر پوشی
غرورت را برای ‌تکه نانی
به زیر پای‌ نامردان بیاندازی‌
و شب آهسته و خسته
تهی‌ دست و زبان بسته
به سوی ‌خانه باز آیی
زمین و آسمان را کفر می‌گویی
نمی‌گویی؟!

نجیم سرحدی بازدید : 65 جمعه 03 خرداد 1392 نظرات (0)

از این همه جنگ و خون ریزی خسته نشدین !

این بچه ها به کدامین گناه این جور جون میدن !!

سلاخی میگریست

به قناری ِ كوچكی دل باخته بود


گناه او چه بود که تا ابد باید با این عذاب وجداب سر کند !

کاش دنیایی به دور از جنگ داشتیم ...

تعداد صفحات : 17

درباره ما
Profile Pic
به نام خالق زیبایی ها اهل سیاست و مذهب نیستم و به هیچ کس توهین نخواهد شد و فقط قدری میخندیم و حرف های زیبا می شنویم. فقط میخواییم چند لحظه ای دور هم خوش بگذرونیم پس از توهین و تبلیغات تو این وبلاگ بپرهیزید. جهت مشاهده دل نوشته ها یم به سایت http://www.najimsarhadi.rozblog.com/ بروید. موفق و پیروز باشید.
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 328
  • کل نظرات : 8
  • افراد آنلاین : 14
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 32
  • آی پی دیروز : 3
  • بازدید امروز : 41
  • باردید دیروز : 4
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 69
  • بازدید ماه : 69
  • بازدید سال : 1,918
  • بازدید کلی : 25,014
  • کدهای اختصاصی